[ad_1]
امروزه مشارکت سیاسی زنان در امر سیاست و اجتماع، یکی از امور مهم و از ارکان اصلی توسعه سیاسی در جوامع به شمار می رود و میزان مشارکت سیاسی بر روی مشروعیت نظام تاثیر گذار است، هر چه میزان مشارکت، آگاهانه و سالمتر باشد مشروعیت نظام بالاتر خواهد رفت.
قابل ذکر است که نیمی از نیروی انسانی هر جامعه را زنان تشکیل می دهند و زنان بعنوان یکی از ارکان مهم جامعه و خانواده ها تاثیر بسزایی در بازی های سیاسی و رقابتی جوامع و نظامها می توانند داشته باشند و با حضور خویش، توسعه سیاسی کشوررا موثر واقع می افتند. در اینجا منظور از مشارکت سیاسی رأی دادن ،عضویت در احزاب سیاسی ،کاندید شدن برای انتخابات و هرگونه فعالیت سیاسی و اجتماعی مشابه است.
جامعه ایران با تحولات اجتماعی که طی چند دهه گذشته به خود دیده و با ویژگیهای نوینی که در ساخت فرهنگی و اجتماعی خود تجربه نموده است، در جستوجوی رهیافتهایی دموکراتیک و مسالمتجویانه جهت مشارکت در ساخت قدرت و تأثیرگذاری بر آن بوده است؛
این امر از مجرای بسط و گسترش جامعه مدنی و توانمندسازی تمامی گروههای اجتماعی خصوصاً زنان برای مشارکت در مدیریت کلان کشور حاصل میشود. اگرچه در شرایط فعلی وجود موانعی سیاسی، کارکرد جامعه مدنی و احزاب را با چالش مواجه ساخته است، با این وجود محدودیتها تنها مربوط به سیستم سیاسی نیست، بلکه جدای از ساختار سیاسی، عوامل اجتماعی و فرهنگی بیشماری میتوانند در بروز نارساییها در این ارتباط سهم داشته باشند.
ریشه تاریخی مشارکت سیاسی در جهان
علاقه به مشارکت گستردهتر شهروندان همراه با افزایش اطلاعات، آگاهی سیاسی و به کارگیری بیشتر نیروهای فرهنگی و اجتماعی در سیاست در عصر روشنگری و انقلاب صنعتی مغرب زمین، در قرون هجدهم و نوزدهم به اوج خود رسید. این قرون نقطه عطف مشارکت توده مردم در فرایند سیاست و شناخت حقوق شهروندان به صورت عضویت بیشتر در جامعه سیاسی عنوان شده اند.
مشارکت، که بدینسان از اروپا آغاز شد، امروزه یک پدیده همگانی و مفهوم ارزشمند در مقیاس جهانی و از جمله مهمترین مسائلی است که نظامهای سیاسی به صور گوناگون با آن رو به رو هستند و در بیشتر جوامع امروز، که با اغلب با دموکراسی مدیریت میشوند، رابطه تنگاتنگی همراه هستند.
در نگرشی ویژه به جامعه زنان، سابقه ی مهم و تاریخی اندیشه مشارکت سیاسی زنان را باید از انقلاب فرانسه به بعد پیگیری کرد. در سال ۱۹۲۱نویسندهای انگلیسی به نام “ماری ولستونگرافت” با نوشتن رساله حمایت از حقوق زنان، توجه افکار عمومی را به موقعیت سیاسی زنان جلب کرد. در عصر روشنگری، متفکرانی مانند “کندروسه” و “دیدرو” از حقوق زنان سخن میگفتند. همچنین در نیمه اول قرن نوزدهم، هواداران “سن سیمون” و “فوریه”، دو تن از سوسیالستهای اولیه، به حمایت از حقوق زنان به پاخواستند.
در نیمه دوم قرن نوزدهم، تقاضا برای برابری زنان در زندگی اجتماعی و سیاسی به شکل بارزتری مطرح گردید. در انگلستان، جنبش سیاسی زنان برای کسب حقوق سیاسی در سال ۱۸۵۶آغاز شد. در ایالات متحده، “جان استوارت میل”، فیلسوف سیاسی معروف انگلیس، کتابی تحت عنوان “اسارت زنان” نوشت و مارکسیستهای اولیه همانند “انگلس” در کتاب “منشأ خانواده و مالکیت خصوصی و دولت” و “اگوست ببل” از زنان حمایت کردند و سعی کردند سلطه مردان را همانند سلطه سرمایهداری، مردود بدانند) حسین بشیریه، جامعهشناسی سیاسی،۱۳۷۶، ص۲۸۹)
تشکیل جنبش های مدافعین حقوق زنان
جنبش های مبارزاتی زنان واکنشی در برابر اجحافها در حق زنان بود. از اینرو، در پی دو واقعه تاریخی و انقلابی در غرب، یعنی توسعه سرمایهداری صنعتی و دموکراسی نمایندگی، زمینه ی مناسبی برای زنان ایجاد شد تا با شعار «تساوی همهجانبه با مردان» بپا خیزند و خواستند خود را از همه جهت همانند مردان سازند .از اینرو، تقاضاهای جنبش های مدافع حقوق زنان در کشورهای پیشرفته سرمایهداری بر حسب چهار مورد ذیل ارائه میشدند:
- استقلال اقتصادی؛
- دسترسی به قدرت و اقتدار سیاسی؛
- معیار مشابه جنسی برای زن و مرد؛
- پایان کلیشه معیاربندی جنسیتی.
همچنین حق رأی سیاسی زنان نیز، تنها در اوایل قرن بیستم در بعضی از کشورهای اروپایی مورد شناسایی قرار گرفت (در انگلستان در سال ۱۰۱۸م، در آمریکا در سال ۱۹۲۵م و در فرانسه در سال ۱۹۴۴م و بالاخره در سوئیس در سال ۱۹۷۱م حق رأی زنان تنها در انتخابات دولت فدرال در یک رأیگیری عمومی تصویب شد) با این حال، برخی از کانتونها همچنان حق رأی زنان را در امور ایالتی به رسمیت نشناختند. با این حال توجه به حقوق زنان در بالاترین رده ها در جهان مورد توجه کشورهاست. (بشیریه، همان)
احزاب بسترساز حضور زنان ایرانی در سیاست
سابقه ی مشارکت سیاسی به معنای درگیر شدن تودههای مردم در فعالیت سیاسی و دخالت در ساخت قدرت، در کشور ایران، پیشینهای یکصدو ده ساله دارد. آن هنگام که برخی گروههای اجتماعی در دوران مشروطه با تأسی از مفاهیم مدرن، خواهان سهمخواهی در قدرت شدند و محصول این سهمخواهی منجر به تأسیس مجلس و دو انقلاب گردید که حضور زنان اگرچه در اولی کمرنگ، اما در دومی صورتی گسترده داشت.
با وجود این، علیرغم مشارکت انبوه سیاسی زنان در انقلاب اسلامی، در تمام دورههای پس از آن زنان از سهم متناسب در ساخت قدرت برخوردار نشدهاند و تا حدود زیادی شاهد تبعیض جنسیتی در فرآیند مشارکت زنان از جانب قدرت سیاسی بودهایم. به طوری که مفهوم مشارکت سیاسی برای زنان بیشتر زمان رأیدهی و راهپیماییها معنا یافته و جز مشارکت در سطح توده، در بقیه سطوح مدیریتی کمرنگ و یا حتی بی رنگ بوده است.
مفهوم مشارکت سیاسی در پس از سپری شدن چند دهه از تشکیل جمهوری اسلامی، هنوز با چالش های فراوانی روبروست. گسترش خانواده های متوسط به بالا و اقشار شهری و حقوق بگیر، بالا رفتن سطح تحصیلات و در نتیجه تحرک طیف وسیعی از جامعه، بر جهتگیریهای سیاسی مردم تأثیر به سزایی داشته است.
از آغاز دولت اصلاحات در سال۱۳۷۶ مفهوم مشارکت سیاسی برای همه گروههای اجتماعی – خصوصاً زنان- وارد ادبیات سیاسی کشور گردید. به طوری که در نخستین انتخابات شهر و روستا در سال ۱۳۷۷دولت سیدمحمدخاتمی تلاش زیادی جهت ترغیب زنان به عنوان داوطلب مشارکت در شوراها انجام داد، همچنین در قوانین و برنامههای خود تأکید فراوانی بر حمایت از سازمانهای اجتماعی و مدنی از جانب زنان نمود. در این دوران مفهوم مشارکت سیاسی زنان به حدی برجسته شد که پشتیبانی چهرههایی شاخص چون آیتالله صانعی را نیز به دنبال داشت، بنا بر حکم وی قانون نباید به سبب جنسیت بین افراد تمایز ایجاد کند و زنان باید حق قرار گرفتن در سمتهای ریاست جمهوری، قضاوت ارشد و … را داشته باشند.
دو راهکار برای رفع تبعیض:
یک نابرابری تاریخی همواره در خصوص رقابت و حضور زنان ومردان درعرصه سیاست و قدرت محصولی تاریخی در کشورمان بوده است و امری غیرقابل انکار می باشد. ایجاد شرایط برابر و نیاز به تدابیرعملی و برنامه ریزی بلند مدت و جدی توسط دولت و جامعه مدنی و به خصوص احزاب لازم است.
رفع این نابرابری تاریخی و رفع ظلم ها برای زنان ما، دو اقدام عملی را می طلبد. یکم: برنامه ریزی جهت رفع و برداشتن رفع تبعیض حقوقی و سیستمی است. که در این خصوص، احزاب بعنوان بازوان مهم و بی بدیل جهت اصلاح قوانین می توانند نقش خویش را ایفا نمایند. و با ارائه برنامه به مجلس و مصوب کردن آن از طریق اعضای حزبی که نماینده مجلس هستند، در این راستا حامی باشند.
دوم: دولت و بمعنای واقعی کلمه، حکومت، که بایستی این مهم را پذیرا شود که زنان بعنوان نیمی از جامعه ایران باید در همه سیستم های مدیریتی و وزارتی و سیاستگذاری نقش اصلی خود را داشته باشند و حداقل یک سوم این مسئولیتها و قدرت در دست زنان جامعه قرار گیرد. و در این موضوع نیز احزاب نقشی مهم در فشار گذاشتن به سیستم جهت قبولاندن و ایجاد بستر برای این امر به همراه فرهنگ سازی و آموزش، نقشی اصلی دارند.
*رییس کمیته جوانان و دانشجویان منطقه آذربایجان غربی سازمان عدالت و آزادی
[ad_2]
لینک منبع